سرگذشت عشق یه بچه( طنز )
برگیس
درباره وبلاگ




پيوندها
ردیاب خودرو





<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 44
بازدید کل : 29917
تعداد مطالب : 21
تعداد نظرات : 59
تعداد آنلاین : 1



نويسندگان
محمدجواد

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
یک شنبه 26 آذر 1387برچسب:, :: 17:30 :: نويسنده : محمدجواد

 

من سرم توی کار خودم بود

بعد یه روز یه نفر رو دیدم

اون این شکلی بود

ما اوقات خوبی با هم داشتیم

من یه کادو مثل این بهش دادم.

ما تقریبا همه شبها با هم گفت و گو میکردیم

وقتی همکارام منو با اون میدیدن اینجوری نگاه میکردن

روز ولنتاین او یه گل رز داد به یه نفر دیگه

بعدش دیگه نتونستم طاقت بیارم و زدم زیر گریه

تصمیم گرفتم ازش انتقام بگیرم

اما حیف نشد...افتادم به این حال و روز

پدر عاشقی بسوزه...

هیچ وقت عاشق نشین...



نظرات شما عزیزان:

me
ساعت15:53---30 دی 1391


me
ساعت15:53---30 دی 1391


غزاله
ساعت11:16---11 دی 1391
وای خیلی جالب بود کلی خندیدم مرسی
اگه خواستی به منم بسر


zahra
ساعت20:15---8 دی 1391
y donya mc babate cmet

یه دوست
ساعت14:54---8 دی 1391
خیلی باحال بود ای کاش میشد به گذشته برگشت بچگییم عالمی داره

رزیتا
ساعت14:45---4 دی 1391
خیلی قشنگ بود

رزیتا
ساعت14:41---4 دی 1391
خیلی قشنگ بود

saieh
ساعت14:29---4 دی 1391
خیلی جالب بود خوشحال میشم به وب منم سر بزنی


zahra
ساعت14:41---2 دی 1391
likeeeeeeeeeeeeeeee

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: